فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Clean Up

ˈkliːnˈəp ˈkliːnˈəp kliːnʌp kliːnʌp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb B1
    خوب پاک کردن
    • - After the game I went home and cleaned up.
    • - پس از مسابقه به خانه رفتم و نظافت کردم.
  • phrasal verb
    (از اعتیاد به الکل و مخدر و غیره) پاک شدن
    • - The mayor pledged to clean up the city.
    • - شهردار قول داد شهر را از عوامل ناباب پاک کند.
  • phrasal verb
    سود کلان کردن، پول هنگفت به دست آوردن
    • - People who buy land now will clean up when the prices go up.
    • - کسانی که حالا زمین بخرند، وقتی قیمتها بالا برود سود کلان خواهند برد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد clean up

  1. phrasal verb Make an area or a thing clean; to pick up a mess; to tidy
  2. phrasal verb Become clean, handsome, smart in appearance
  3. phrasal verb Make a large profit

ارجاع به لغت clean up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clean up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clean up

لغات نزدیک clean up

پیشنهاد بهبود معانی